نازنین زهرا جوووونمنازنین زهرا جوووونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
عاشقانه های منوهمسریعاشقانه های منوهمسری، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 31 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ جون ماوبلاگ جون ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نازنین زهرا هستی مامان و بابا

عکسای نازنین زهرام در سال نود و چهار

سلام سلام سلام به همه ما باز اومدیم باعکسای جدید دخترم.در ضمن سال نو رو باز تبریک میگم .عکسایی رو که میخوام بذارم از یک فروردین تا سیزده بدر و چن تا عکسم از امروز.اتفاقات خوبی در این سالا برامون افتاد انشالا که سال خوبی برای هممون باشه. امسال نشد که بریم مسافرت خوب دیگه تازه از مسافرتم برگشته بودیم اما در کل خوش گذشت قرار بود دوازده سیزده بریم جلفا کلیبر که بخاطر شما نازدخمل هم بخاطر خودمون نرفتیم که سرد میشه اما قراره اوایل اردیبهشت بریم آینالو و چیچکلیک که یکی از مناطق بکر و خیلی دیدنی استانمون هست.حالا بریم وعکسارو ببینیم: در ضمن نظر یادتون نره مرسی.                     &...
14 فروردين 1394

سال نو مبارک

سلام سلام سلام به همه سال نو تحویل شد. یا مقلب القلوب و الابصار یامدبرالیل والنهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال. سال یکهزارو سیصدونود و چهار مبااااااااااااااارک.سال نو رو اول از همه به هم نفسم همسر عزیزم ودخترگلم وپدران ومادران عزیزم وهمه خانواده ودوستای گلم و کل مردم ایران تبریک عرض میکنم.انشالله سال پر از خیر وبرکت و شادی وسر زندگی برای هممون باشه.یه سال پر از خنده وشادی بدون کینه و کدورت انشالله.:-) .. فعلا چون شب هستش بعدا میام وماجراهای عید و مینوسم حتما هم عکس میذارم.   سالی که بهارش قدم فاطمه باشد/صدهابرکت ازکرم فاطمه باشد  امید که یک مژده ز صدها خبر خوش/پیغام فرج در حرم فاطمه باشد ساعت تحویل...
1 فروردين 1394

مهمونی

لام به دختر عزیزم‌و‌ دوستان گلم ببخشید که چن روزی نتونستم به وب سر بزنم آپ بشم.آخه از یه ظرف مشغول خونه تکونی بودم از یه طرفم به مناسبت بازگشت آنا وحاج بابا مهمونی دادیم.دست مامان جون درد نکنه حسابی کمکم کرد هم تو خونه تکونی اومد وباهم خونه رو تمیز کردیم هم اینکه دیروز تو مهمونی حسابی زحمتش دادیم بجز ژله و رولت که خودم درستشون کردم بقیه زحمتا افتاد گردن مامان بعد شام هم که اون همه ظرف و خودش تنهایی شست ونذاشت من بشورم خدایا شکرت.انشالا قسمت خودشونم بشه برن حج مامان گلم دستت درد نکنه.حالا بگم مهمونامون کیا بودن آنا وحاج بابا،بابا جون ومامان جون و دای دای مهدی،مریم ومجید وخاله منیژه وعمو علی( خاله بابا سعید) عزیز جون وآغاجون که آغاجو...
28 اسفند 1393

حموم کردن دخملی

سلام دختر گلم امروز با آنا شمارو بردیم حموم اونم با چه ترفندی شما تازگیا وقتی میری حموم میشی این انقد گریه میکنی که نگو.منم امروز فک کردم گفتم چیکارکنم یه فکری به سرم زد اومدم شمارو نشوندم تو وان فقط شلوار ومولفیکست وباز کردم شستمت ونشوندمت همونجوری با لباس تو وان یکم واست اسباب بازی ریختم توش وشروع کردی به بازی اونوقتمنم نمه نمه آب و باز کردم و شماهم مات ومبهوت منو تاشا میکردی و اون آبی که داشت زیرت پرمیشد خلاصه با چه زوری لباساتو دراوردیم وشروع کردیم به شستن ناز خانم.شماهم باز گریه میکردی.آوردیمت بیرون و لباسات وپوشوندم و خوابیدی که عکسات و میذارم.خیلی دووووووووووووووووووست دارم دخترگلم. اینم خواب ناز دختر گلی   ...
18 اسفند 1393

بازگشت آنا و حاج بابا از حج

سلام  سلام خوبید؟ دختر گلم یه خبر حاج بابا و آنا از حج برگشتند با سوغاتی های خوشگل برا نوه گلشون شما هم انقد خوشحال بودی که نگو.یه بنر خیلی خوشگل هم از طرف شما زده بودیم.حلج بابا انقد دلش برا شما ناز نازی تنگ شده بود که نگو شما هم همینطور فقط تو بغل ایشون بودی.ساعت چهار بعد از ظهر بود که پروازشون اومد اونروزم از صبح انقد کار کرده بودیم که نگو دست مامان جون و پسرعمو منوچهرم درد نکنه از صبح اونا هم اومده بودن کمک.مامان جون به من کمک میکرد یعنی کلا غذا رو ایشون آماده کردن واسه شام.پسرعمو منوچهرم که تو زدن بنر و چراغها به بابا سعید خیلی کمک کرد دای دای مهدی هم اومده بود شما رو نگهداشته بود.خلاصه رفتیم و با حجاج برگشتیم.سوغاتی های شما هم ن...
16 اسفند 1393

دخترم بزرگ شده

سلام سلام سلام به همه.یه خبر دخملم بزرگ شده ومن نفهمیدم وای وای .یکی دو روز پیش رفتیم واسه دخترم خرید عید و براش یه بلوز خوشگل سفید با دوتا دستمال سر خریدیم درسته که لباس زیاد داره اما دلمون نیومد واسه خودمون خرید کنیم و هیچی برا نازلی نخریم .میخواستیم یه دستمال سر بخریم ولی دیدیم دوتاشم بهش میاد دوتاش خریدیم.انقد جیگر میشه که نگو عکس لباساشو گذاشتم عکس خودشم بعدا میذارم.شلوار لی رو از قبل داشت که الان اندازه اش شده برا عید قراره بپوشه انشالا. حالا میخواستم اینو بگم لباسای سیسمونیش که بیشترشو بزرگ برداشته بودیم من فک میکردم اندازه هاش براش نمیشه ولی ای دل غافل دیدم هنو کوچیکم شده .خلاصه امروز با مامان بردیم و یکیشو اندازشو بزرگ کردیم.اون ا...
12 اسفند 1393

عکسای داغ داغ از نازلی جونم

سلام به دوستای گلم و دخملی نازم که شیطون شده.داشتم برا وبت مطلب مینوشتم از شیطنت هات که دیدم داری شیطنت های جالبی از خودت نشون میدی حیفم اومد ازت عکس نگیرم.الان توخونمون نشستیم سه نفری که بابا سعید مشغول دیدن  برنامه90 هست شماهم  رورورئک سوار هستید و منم  وب نویسی میکنم. دخمل گلم انقد شیطون شدی که نگو ونپرس. بعضی وقتا من از کارات شکلم میشه این یاشایدم این خلاصه که نازملی شدی واسه خودت.دیروز از فرط خستگی آروم سرتو گذاشتی رو بازوم ومثل فرشته ها خوابیدی عزیزدل واما بریم سراغ عکسا: وقتی که دخملی به جای اسباب بازیاش با جعبه شکلات بازی...
12 اسفند 1393