نازنین زهرا جوووونمنازنین زهرا جوووونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
عاشقانه های منوهمسریعاشقانه های منوهمسری، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 31 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
وبلاگ جون ماوبلاگ جون ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نازنین زهرا هستی مامان و بابا

تعیین وقت نفس مامان وبابایی

سلام نازلی بالم.دیگه کم کم به آخراش رسیدیم مامانی .دیروز رفتم پیش دکتر حامد بعد کنترل ومعاینه بهم گفت متاسفانه نمبیشه که طبیعی بدنیا بیای وباید سزارین بشی .پیش خودمون بمونه ها منم یکمکی از عمل میترسم .خلاصه بعد کلی حرف زدن قرار شد برم سزارین.پول دکتر وبهشون دادیم وایشونم واسمون برگ بستری نوشتن وشماره موبایلشونو دادن تا اگه خدایی نکرده مشکلی پیش اومد بهشون خبر بدیم.دکتر حامد گفت واسه 25 تیر بیا بستریت کنم منم گفتم آخه وسطای ماه رمضون که نمیشه اونم درست شب قدر .گفتم بهشون که واسه وقت طبیعی 5 مرداد وقت دادید اگه بشه یکم بره اونورتر ایشونم گفتند که هر هفته بیا واسه کنترل اگه وضعیتت عادی بود اشکال نداره.منم به احتمال زیاد اگه قسمت بشه میخوام 29 ت...
8 تير 1393

سیسمونی های دخمل گلم

سلام عشق مامانی خوبی عزیزکم؟آخه پس کی میای دنیای من وباباسعیدو پر از شادی کنی قربونت برم؟خیلی واسه اومدنت دلتنگی میکنیم انشالا که باقدمای خوشگلت به خونه سه نفره مون برکت وشادی وسرزندگی وآرامش رو به ارمغان بیاری وماهم یعنی من وبابا سعید قدر این نعمت الهی رو بدونیم ازش به خوبی مراقبت کنیم و مامان وبابای فوق العاده ای باشیم .راستی نفسم دو هفته قبل من ومامان جون وباباجون ودای دای رفتیم واسه خرید سیسمونی شما انشالله که خوشت بیاد تخت وکمدت رو قبلا من وباباسعید پسند کرده بودیم.انشالله که مبارکت باشه ودست مامان جون و باباجونم درد نکنه وخدا عمر باعزت وسلامتی وشادی بهشون عطا کنه انشالله  حالا چیریم خونه عکساشو واست میذارم دست مامان جون درد نکنه ...
6 تير 1393

عید بزرگ نیمه شعبان مبارک

سلام به دخمل گلم وشوهر عزیزم وهمه دوستای گلمون.عید بزرگ نیمه شعبان و به همه منتظران حضرت مهدی تبریک میگم .انشاالله عید خوبی داشته باشیم وروزهای خوبی به حق صاحب الزمان در انتظارمون باشه. مامانی خوبی؟ماشاالله چقد شیطون شدی عسیسم.هی اینور واونور میری مامانی بعضی وقتا هم از لباسم مشخص میشه منم قایمت میکنم دستم ومیذارم روت که کسی نبینتت آخه میترسم چشمت بزنن واسه همین. دخمل گلم مامانی امتحاناشو داده فقط یکی انقلاب مونده که انشالله اونم به خوبی میدم تموم بشه.          خیلی دل دل میکنیم واسه اومدنت نفسم منتظردیدنت هستیم انشالله سلامت به دنیا بیای عزیزم فعلا بای ...
22 خرداد 1393

مامانی میره امتحان

سلام عزیز دل مامانی خوبی هستی من.مامانی خیلی دلش برات تنگ شده شماهم که وروجک هی بدو میری اونور بدو برمیگردی مخصوصا شبا.باباسعید انقد ذوق میکنه وقتی حرکت میکنی.نمیذاری که من حواسم جمع باشه وقتی میخوام درس بخونم هی شلوغی میکنی قربون اون حرکتای ناز نازیت برم زود زود واسه مامان اینور اونور برو باشه خیلی حس خوبی دارم.تازگیا رفته بودیم عروسی به بعضی از آهنگا واکنش نشون میدادی انگاری خوشت میومد ومیرقصیدی نفسم قربونت برم. راستی عزیزم واسه مامانی دعاکن امتحاناشو خوب بده به قبول شدن هم راضیم.آخه این ترم خیلی کم کاری کردم انشالا قبول بشم وپیش باباسعید که انقد واسمون زحمت میکشه شرمنده نباشم.بووووووووووووووووووس عزیزکم ...
14 خرداد 1393

تولد اصلی

سلام خوشگل مامان خبی عزیز دلم.مامانی خیلی دلش برات تنگ شده نفسم کاش زودتر بیای بغل مامانی تاببوسمت ومحکم بغلت کنم.بابا سعید هم خیلی بی تابیتو میکنه هی قربون صدقه ات میره. نفس مامان ببخش که نتوستم زودتر از این بیام سراغت اخه سرگرم امتحانام بودم واسه همین. مامان جون سی آذر رفتم سونوگرافی دکتر گفت نی نی تون هشت هفته ودو روزش هست ضربان قلبتم  تند تند میزد قربونت برم.یعنی عزیزم تولد اصلیت همون روزی که خدا تورو بما هدیه داد و تو شکمم گذاشت سیزده ابان روزشم دوشنبه است. مامانی زیاد اذیت نمیکنی فقط خیلی شکمو هستی هی هی دل مامان ضعف میره.از الن واسه اومدنت دارم نقشه می کشم چیکار کنم چی بخرم دکور خونه رو چه جوی کنم خلاصه از ا...
20 ارديبهشت 1393

معذرررررررررررررررررررت خواهیییییییییییییییییییییییییی

سلام دخمل مامان خوبی عشقم؟مامان مینا ازت معذرت خواهی میکنه ببخش که نتونستم زودتر از اینا بیام واست مطلب بنویسم.دختر گلم امسال عید خیلی خوشحال بودم که شماهم هم تودل مامانی نشستی وباهم سال جدید و تحویل کردیم. راستی از بابا سعید برات نگفتم که چقد واسه اومدنت عجله داره هی نازت ومیکشه باهات حرف میزنه توهم خوب بلدی خودت وواسش لوس کنیاااا وقتی بابایی میاد باهات حرف بزنه زود میای جلو اینور اونور میری بابایی هم اونجوری دلش غش و ضعف میره از الان به فکر آینده ات هم هست که میگه به محض اینکه به دنیا بیاد میرم واسش بیمه باز میکنم. خدا روشکر دخملم که خدا تورو به ما داد قدمت خیلی مبارک وخوش یمن وپر برکت هستش از وقتی به زندگیمون اضافه شدی همین جور خیر ...
14 ارديبهشت 1393

نی نی مون دخمل مامانه عسل باباس هورااااااااااااااااااااا

سلام خوشگل مامانی خوبی نفسم؟دخمل مامان شانزده بهمن رفتتم سونوگرافی کسری آخه میگن اونجا دقیق نشون میده رفتم صبح نوبت گرفتم واسه بهد ازظهر بهم نوبت سونو دادن ساعت15:45چون بابا سعید کار داشت نمیتونست باهامون بیاد منم بامادر جون رفتم نمیدونستی چه استرسی داشتم مهم نبود بهم میگه نی نی تون چیه فقط مهم این بود که بگه نی نی تون سالمه دست وپا وسر چشم و...سرجاشه.خلاصه قبل اینکه برم اتاق بابا سعید دیگه کلافه ام کرده بود هی دو دقیقه یه بار زنگ میزد چی شد چی گفت؟؟؟ منم دیگه خسته شدم گفتم عزیزم حتما از اتاق بیرون نیومده بهت خبر میدم.میگفت باشه بگو عکسش رو بندازن منم بیبینم یا فیلمش بردار خیلی ذوق داشت خلاصه هیچی دیگه نوبت ماشد ورفتیم تو روتخت دراز کشیدیم و...
22 بهمن 1392

معرفی مامان وبابا

سلام عسل مامانی خوبی خوشگلم..میخوام الان یکم از خودمون بگم یعنی مامان مینا وبابا سعید.من وبابا سعید 29تیر سال1391 باهم عقد کردیم بعدش 24 خرداد 1392 باهم رفتیم زیر یه سقف. اولش میخواستیم من که درسم تموم شد توخوشگل به دنیا بیای اخه میدونی که من دارم الان درس میخوام تو دانشگاه رشته مهندسی برق الکترونیک باباتم که ارشد برق قدرت داره .اره داشتم میگفتم تصمیم نداشتیم حالا یکی دوسالی نی نی بیارییم ولی بابایی ومن طاقت دوری از تو رو نداشتیم واسه همین بود که تصمیم گرفتیم عسل مامانی یعنی توکه حاصل عشق من وبابایی هستی به دنیا بیای.بعد امروزم که 10 اذر 1392 هست با یه بی بی چک متوجه شدم که نی نی مون تو راهه نمی دونی باباسعید چه ذوقی کرده بود همینطورم من.عزی...
22 بهمن 1392

درد دل مادرانه

سلام عسیس مامان خوبی قربون چشای خوشگلت برم عسل مامانی الان دقیقا سه ماهشه امروز ماهگرد روزیه که خدا تورو به ماهدیه دادو تودل مامانی جگرفتی قربونت برمم مامان مینا خیلی دلش میخواد زودتر بپری بغلم بوست کنم نازت کنم از بابا سعید نپرس که دل تودلش نیس حرفت که پیش میاد میشه این انقد دلش میخواد توپیشش باشی باهات بهم پز بده اخه میگه نی نی مابابایی میشه منم میگه نه واس خودمه به کسیم نمیدمش.یه چیز بگم در گوشی بابا سعید که خیلی نازتو میکشه یه وقتایی حسودیم میاد اخه فک میکنم که فقط تورو دوست داره منو دوست نداره ولی ازته دلم راضیم به این چون دوست دارم رابطه ات با بابات خیلی صمیمی باشه راستی منم دوست داشته باشیا یه چن روز پیش رفتیم وسایل نی نی هارو دیدیم د...
22 بهمن 1392