نازنین زهرا جوووونمنازنین زهرا جوووونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
عاشقانه های منوهمسریعاشقانه های منوهمسری، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 31 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ جون ماوبلاگ جون ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نازنین زهرا هستی مامان و بابا

مهمونی

لام به دختر عزیزم‌و‌ دوستان گلم ببخشید که چن روزی نتونستم به وب سر بزنم آپ بشم.آخه از یه ظرف مشغول خونه تکونی بودم از یه طرفم به مناسبت بازگشت آنا وحاج بابا مهمونی دادیم.دست مامان جون درد نکنه حسابی کمکم کرد هم تو خونه تکونی اومد وباهم خونه رو تمیز کردیم هم اینکه دیروز تو مهمونی حسابی زحمتش دادیم بجز ژله و رولت که خودم درستشون کردم بقیه زحمتا افتاد گردن مامان بعد شام هم که اون همه ظرف و خودش تنهایی شست ونذاشت من بشورم خدایا شکرت.انشالا قسمت خودشونم بشه برن حج مامان گلم دستت درد نکنه.حالا بگم مهمونامون کیا بودن آنا وحاج بابا،بابا جون ومامان جون و دای دای مهدی،مریم ومجید وخاله منیژه وعمو علی( خاله بابا سعید) عزیز جون وآغاجون که آغاجو...
28 اسفند 1393

حموم کردن دخملی

سلام دختر گلم امروز با آنا شمارو بردیم حموم اونم با چه ترفندی شما تازگیا وقتی میری حموم میشی این انقد گریه میکنی که نگو.منم امروز فک کردم گفتم چیکارکنم یه فکری به سرم زد اومدم شمارو نشوندم تو وان فقط شلوار ومولفیکست وباز کردم شستمت ونشوندمت همونجوری با لباس تو وان یکم واست اسباب بازی ریختم توش وشروع کردی به بازی اونوقتمنم نمه نمه آب و باز کردم و شماهم مات ومبهوت منو تاشا میکردی و اون آبی که داشت زیرت پرمیشد خلاصه با چه زوری لباساتو دراوردیم وشروع کردیم به شستن ناز خانم.شماهم باز گریه میکردی.آوردیمت بیرون و لباسات وپوشوندم و خوابیدی که عکسات و میذارم.خیلی دووووووووووووووووووست دارم دخترگلم. اینم خواب ناز دختر گلی   ...
18 اسفند 1393

بازگشت آنا و حاج بابا از حج

سلام  سلام خوبید؟ دختر گلم یه خبر حاج بابا و آنا از حج برگشتند با سوغاتی های خوشگل برا نوه گلشون شما هم انقد خوشحال بودی که نگو.یه بنر خیلی خوشگل هم از طرف شما زده بودیم.حلج بابا انقد دلش برا شما ناز نازی تنگ شده بود که نگو شما هم همینطور فقط تو بغل ایشون بودی.ساعت چهار بعد از ظهر بود که پروازشون اومد اونروزم از صبح انقد کار کرده بودیم که نگو دست مامان جون و پسرعمو منوچهرم درد نکنه از صبح اونا هم اومده بودن کمک.مامان جون به من کمک میکرد یعنی کلا غذا رو ایشون آماده کردن واسه شام.پسرعمو منوچهرم که تو زدن بنر و چراغها به بابا سعید خیلی کمک کرد دای دای مهدی هم اومده بود شما رو نگهداشته بود.خلاصه رفتیم و با حجاج برگشتیم.سوغاتی های شما هم ن...
16 اسفند 1393

دخترم بزرگ شده

سلام سلام سلام به همه.یه خبر دخملم بزرگ شده ومن نفهمیدم وای وای .یکی دو روز پیش رفتیم واسه دخترم خرید عید و براش یه بلوز خوشگل سفید با دوتا دستمال سر خریدیم درسته که لباس زیاد داره اما دلمون نیومد واسه خودمون خرید کنیم و هیچی برا نازلی نخریم .میخواستیم یه دستمال سر بخریم ولی دیدیم دوتاشم بهش میاد دوتاش خریدیم.انقد جیگر میشه که نگو عکس لباساشو گذاشتم عکس خودشم بعدا میذارم.شلوار لی رو از قبل داشت که الان اندازه اش شده برا عید قراره بپوشه انشالا. حالا میخواستم اینو بگم لباسای سیسمونیش که بیشترشو بزرگ برداشته بودیم من فک میکردم اندازه هاش براش نمیشه ولی ای دل غافل دیدم هنو کوچیکم شده .خلاصه امروز با مامان بردیم و یکیشو اندازشو بزرگ کردیم.اون ا...
12 اسفند 1393

عکسای داغ داغ از نازلی جونم

سلام به دوستای گلم و دخملی نازم که شیطون شده.داشتم برا وبت مطلب مینوشتم از شیطنت هات که دیدم داری شیطنت های جالبی از خودت نشون میدی حیفم اومد ازت عکس نگیرم.الان توخونمون نشستیم سه نفری که بابا سعید مشغول دیدن  برنامه90 هست شماهم  رورورئک سوار هستید و منم  وب نویسی میکنم. دخمل گلم انقد شیطون شدی که نگو ونپرس. بعضی وقتا من از کارات شکلم میشه این یاشایدم این خلاصه که نازملی شدی واسه خودت.دیروز از فرط خستگی آروم سرتو گذاشتی رو بازوم ومثل فرشته ها خوابیدی عزیزدل واما بریم سراغ عکسا: وقتی که دخملی به جای اسباب بازیاش با جعبه شکلات بازی...
12 اسفند 1393

اولین مسافرت گل دختر

سلام دختر گلم اولین مسافرتت قسمت شد بریم پابوس حضرت معصومه و شاه عبدالعظیم.ولی با عرض شرمندگی چون همه جا عجله ای میرفتیم نمیشد عکس ازتون بگیرم فقط یه چند جایی تو اصفهان و حرم وبیشترش تو غذاخوری انداختم چون وقت غذا خوردن فرصت زیاد بود امیدوارم که خوشت بیاد نفسم .خیلی خوب بود بهمون خیلی هم خوش گذشت ولی گاهی اوقات یکم اذیتم میکردی مامانی میشد این    ولی خوب دیگه در کل دختر خوبی بودی مرسی که زیاد اذیتمون نکردی مامانی .فقط تو قم باباسعید یکم سرما خورد که نتونست تو اصفهان بهش خوش بگذره طفلکی هم برا اینکه به ما بد نگذره  جاهای دیدنیش با اینکه مریض بود اما برد که بهمون خوش بگذره خیلی دوست دارم سعیدم . وا اما بریم سراغ عکسامون: ...
4 اسفند 1393

سلام واینبار بالاخره عکسای دخملی از بدو تولد تا حالا

سلام به دختر گلم ودوستان عزیزم امروز اومدم با کلی عکس از دخملی گلم پس باهم به تماشای عکسا بریم:                  عکسای دخملی در هنگام خواب: به ادامه مطالب هم سربزنید حتما :   وگلهایی که برا دخمل گلم آورده بودن: واما کادوهای بابا سعید جون برا من و گل دخملس: اینم خوابای دخملی با بابا سعید جون: واین عکس دخملی تو مراسم یلدبود علی اصغر: پ                   &nb...
4 اسفند 1393

دخترم گل دختر شده..............

سلام بهترینم خوبی؟مامانی ماشالا واسه خودت گل دختری شدی که نگو نبرس.انقد شیطنت میکنی؟دل همه رو میبری.بعضی وقتا میگم دخملم انگار مهره مار داره.اون روز رفته بودیم لاله بارک همه واست سر و دست میشکوندن از بچه بگیر تا بیر ومیانسال با کالسکه که میرفتیم همه نگه میداشتن تا شما ناز خانمی رو ببینند.شما هم که انگار نه انگار هیچ کس ومحل نمیذاشتی.یه قیافه ای واسه خودت گرفت بودی که نگو.خلاصه جیگری شدی واسه خودت.یه حرکاتی میکنی یه صداهایی از خودت میدی که آدم دلش برات غش و ضعف میره.بابایی که بعضی وقتا انقد شما رو لوس میکنه که منم حسودیم میشه.هیچی دیگه حالا بقیشو همراه عکس بعد نشونتون میدم.فعلا بای.
27 دی 1393