نازنین زهرا جونم و خاله بازی...
سلام به دوستان عزیز امروز اومدم با کلی خنده از دست شیطنتای ای خانم گل
هیچی دیگه ماشالله خیلی شیطون بلا شدی بعضی وقتا یه کارایی میکنی من اینجوری میشمو شمااینجوری....برات این قابلمه ها رو که عکسش و میذارم خریدیم و شما باهاشون کلی خاله بازی میکنی وبه عروسکات غذا میدیفدات شم انقد مامان خوبی هستی
غذارو میریزی تو قابلمه هات و با قاشقاش به عروسکات غذا میدی مامان کوچولوبیشتر وقتا هم به من یا به بابا هم به زور غذا میدی و خودت دهنت و باز میکنی و میگی آآآآ تا ماهم دهن باز کنیم و بخوریم
عاشق توپ بازی هستی و با اینکه برات استخر توپ گرفتیم با کلی توپ بیشتر از صدو پنجاه تا ولی بازم هر جا توپ میبینی دلت میخواد.اون روز رفته بودیم بیرون از اون توپ بزرگادیدی و پافشاری کردی به شیوه خودت تا برات بخریموماهم تسلیم شدیم و برات خریدیماینم عکسش
ولی از وقتی که خریدیم کم باهاش بازی میکنی
نمیدونم چرا خیلی اسباب بازیات و باهاش بازی نمیکنی
حالا انشالله بزرگ میشی بازی میکنی باهاشون
منم همشو جمع میکنم دورت تا بازی کنی باهاشون ولی شما هم از ما زرنگ تری وبازی نمیکنی و اصلا هم نمیذاری ازت عکس بگیرم
البته منم بگم هاااا همه اسباب بازیات و بهت نمیدم اونایی که قابل خراب شدن نیست و بهتون میدم و بقیه شو نگه داشتم تا بزرگ شی بهت بدم بازی کنی باهاشون اون عروسک پوشالیهاتو بهت میدم فقط
راستی از رفتن بابایی به سرکار بگم که چه بیتابی میکنی بابایی که میخواد بره سرکار ولباس میپوشه میای و یکی یکی لباساشو میدی و در آخر هم کیف و گوشی هاش ومیدی دستش و دستات و بلند میکنی تا بگیرتت بغلش و باهم برید واون موقع هست که کلی الم شنگه به پا میشهباید من یه جوری سر گرمت کنم و بابایی یواشکی بره بیرونبعد رفتن بابایی هم گوشی منو میاری و میدی دستم و میگی "ایئد"یعنی به بابا سعید زنگ بزنم و تلفنی باهاش صحبت کنی واروم میشی اونوقت.
راستی بگم عاشق حیوانات هستی وقتی یه پیشی یا یه جوجه میبینی شما میشی اینجوریومنم اینجوری
امروز رفته بودیم خونه پسرعموی بابایی یه پسر کوچولو داره یه کفتر گرفته بودو شماهم میگفتی باید بده دست من و منم مرده بودم از ترس
خلاصه هیچی دیگه برا خودت خانمی شدی عزیز دلم.
راستی یادم رفت بگم هرچی که بهت میگم برو بیار میری و میاری و دالی بازی هم یادگرفتی قربونت بشم من.فعلا تا بعد .
ببخشید کیفیت عکسام پایینه...