اومدم آی اومدم با کلی تاخیر اومدم..........
سلام به همه من اومدم با کلی تاخیر اومدم اما عذرشم دار چون با کلی مهمون اومدم.
حالا بگم به شما از این چن روز:راستش الان دو هفتس که دارم خونمونو تمیز میکنم میگی چرا؟خوب عرض میکنم.چون هفته گذشته جمعه مهمون داشتیم اونم کی ؟همکار بابا سعیدکه اولین بار بود تشریف میاوردن خونمون منم یکم رودربایستی داشتمواز یه طرفی هم که تنهایی باید همه کارامو انجام میدادم اونم با شما دخمل وروجکم.
خلاصه کلی کار کردیم قبل اومدن اونا کلی هم کار کردیم بعد رفتن اونا اونم تنهاییهمه غذاها ودسرهاو خلاصه همه چی از شستن ظرفا رو همه رو تنهایی انجام دادم خدایی خیلی خسته شده بودم.
اون مهمونی که تموم شد شب نوزدهم رمضان که میشه شب قدر من و بابایی نذر داشتیم که خونه خودمون باشه که میشد شب یکشنبه.واسه اون روزم باید خونه رو حسابی تمیز میکردم که کردم.اون شب احیا خونه مابود و همه هم خیلی تعریف کردند و گفتند خیلی خوب مراسم برگزار شد یعنی همه چیزش عالی بود مداحیاش و دعاخوندن وپذیرایی همه چی عالی بود انشالله مورد پسند خدا و حضرت علی هم قرار بگیره انشالله و قبول کنند از ما این تحفه ناچیزوانشالله همه حاجت روا بشن وماهم همینطور.
خلاصه سرتونو درد نیارم اون سه شب قدر ونازنین جونم یه کاری کرد که من هیچی دعا نتونستم بخونم وهیچی نفهمیدم.اصلا نمیخوابید تا خود سحرم بیدار میموندمنکه از تعجب شاخ در آورده بودم که این دختر چرا نمیخوابه؟خلاصه هیچی دیگه الانم خانم نمیدونم چش شده تا ساعت دوازده یا یک شب بیدار میمونه و صبح با چه زوری ساعت دوازده ظهر از خواب بیدار میشه.
اینجا وقتیه که داره تاب میره و خوابش میبره
اینجاهم یاد گرفته ویترین آشپزخونه رو باز کنه و چون منم روش چسب زدم داره بانام دعوا میکنه:
اینم شب احیایی که خونه خودمون بود ولی متاسفانه از اون یکی شبا عکسی ندارم:
فعلا تا بعد خدانگهدار.